مردمان این شهر، رفتاری غریب و رازآلود دارند، گویی که در سایههای وهمآلود سرگردانند. و خودِ شهر، هزارتویی است از رمز و ابهام، پیچیده در تاریکیِ خاموش و نجواهای نادیدنی. در کوچههای تنگ و گذرگاههای مهآلود، جنبشی ناپیدا همچون زمزمهای از دل شب تا سپیدهدم در جریان است، حضوری که دیده نمیشود اما حس میگردد. مردم، با نظمی نامرئی، در هماهنگیای وهمناک گام برمیدارند، گویی به آیینی ناشناخته و قوانینی نانوشته وفادارند. اگر پای در این سرزمین نهادهای، این راهنما شاید تنها فانوس تو در این ظلمتِ رازآلود باشد.